سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :25
بازدید دیروز :83
کل بازدید :42899
تعداد کل یاداشته ها : 62
103/10/3
3:50 ص

رضا مالدینی پرسپولیس از زندگی اش می گوید

رضا شاهرودی اگر در ایتالیا متولد می شد، پائولو مالدینی هرگز فرصت درخشش و مطرح شدن پیدا نمی کرد!(از تقدم و تاخر تاریخی قضیه بگذرید!).
رضا شاهرودی از همان اوج جوانی اش در اوایل دهه ?? از تماشاگران تیفوسی پرسپولیس لقب «شاهرودی مالدینی» را دریافت کرد و البته هیچگاه کتمان نکرد که از شنیدن این شعار روی سکوها چقدر لذت می برد.
شاهرودی که ارسال های مواج و دقیقش با پای چپ زبانزد خاص و عام بود، در دو مرتبه – یک بار هنگام درگیری با پروین و بار دیگر همزمان با مناقشه با مایلی کهن – مربیان خود را با دیالوگی تکراری روبه رو کرده بود، «به من می گن رضا مالدینی. ?? هزار تماشاگر فقط به هوای من میان استادیوم!»
شاهرودی زندگی نامه اش را این گونه آغاز می کند:
متولد ?/?/???? هستم. فوتبال را از محله امام زاده حسن تهران شروع کردم. اولین باشگاهم نوجوانان افشین بود.
بعد رفتم به تیم جوانان توحید. بعد به جوانان کشاورز رفتم و پله پله به تیم بزرگسالان کشاورز رسیدم. از بچگی به فوتبال علاقه داشتم. البته به نظرم فوتبال مادرزادی است و به زور نمی شود کسی را فوتبالیست کنی.ن
می گویم تلاش کردن تاثیری ندارد اما فیزیک بدنی و علاقه و این جور مسائل را نمی شود به کسی تحمیل کرد. من هم علاقه داشتم و فیزیکم به درد فوتبال می خورد. گرچه فکر نمی کردم به اینجا برسم اما تلاشم را کردم. وقتی در رده سنی نوجوانان و جوانان بودم مربیانم می گفتند می توانی پله های ترقی را طی کنی. من هم پیشرفت کردم و به تیم ملی رسیدم. از نوجوانان تا بزرگسالان در تیم های ملی بودم.
علاوه بر تیم ملی نوجوانان، جوانان، امید و بزرگسالان، در تیم ملی ارتش ها هم بازی کرده ام. در تیم ملی نوجوانان آقای بیداریان سرمربی بود. در جوانان آقای حاج رضایی سرمربی گری را برعهده داشت. در امیدها هم که چند بار سرمربی عوض شد، آقایان عسکرزاده و حسن حبیبی سرمربی بودند. در تیم ملی بزرگسالان آقایان استانکو، مایلی کهن، ایویچ و … سرمربی بودند. زمانی که سرباز بودم هم در تیم ملی ارتش ها بازی کردم. آن موقع آقای مهدی مناجاتی سرمربی بود. ما به مسابقه های جهانی آفریقا که در شهر رباط برگزار می شد رفتیم. البته حذف شدیم و به توفیقی نرسیدیم.
وقتی در بزرگسالان کشاورز بازی می کردم، با تیم بانک تجارت بازی داشتیم. آقای علی پروین به ورزشگاه امجدیه آمده بود که بازی من را دید. اتفاقا در آن مسابقه خیلی خوب بازی کردم. بعد از مسابقه آقای پروین آمد و گفت اگر دوست داری بیا به پرسپولیس. من هم که از بچگی عاشق پرسپولیس بودم با کمال میل قبول کردم. بنابراین اواخر سال ???? به پرسپولیس رفتم. من هم تا سال ???? در پرسپولیس بودم. البته این وسط یک مقطعی به ترکیه رفتم و یک مقطعی هم به دالیال چین.
رفتنم به ترکیه خیلی اتفاقی بود. در بازی های مقدماتی جام جهانی، منیجر تیم آنتای ازمیر ترکیه در تهران بود که بازی من را دید. ما در هتل هما بودیم که او آمد پیشم. گفت ما شما را می خواهیم. من هم که خوشحال شده بودم با آقای امیر عابدینی مدیرعامل باشگاه پرسپولیس صحبت کردم. رفتم به ترکیه و قرارداد را بستیم. مبلغ قراردادم ??? هزار مارک بود که البته ??? هزار مارک هم باید به پرسپولیس داده می شد. بنابراین باشگاه آنتای ازمیر ترکیه ??? هزار مارک برای من خرج کرد. همان موقع بیشترین پولی که در ایران به فوتبالیست ها داده می شد ?? میلیون تومان بود و من چندین برابر این پول را در ترکیه به دست آورده بودم.
البته زیاد در تیم ترکیه ای نبودم. فقط ? ماه در این تیم بودم و در بقیه مواقع، برای انجام بازی های مقدماتی تیم ملی به تهران می آمدم. این موضوع برای مسئولان تیم آنتای ازمیر ترکیه خوشایند نبود چون آن ها هزینه ای کرده بودند و توقع داشتند من به صورت تمام وقت در اختیارشان باشم. اما من بیشتر به تهران می آمدم تا در تیم ملی بازی کنم.
بعد قرار شد از این تیم جدا بشوم. برگشتم به ایران اما باشگاه آنتای ازمیر، کارت آی تی سی من را صادر نمی کرد. چون بدون کارت آی تی سی نمی توانستم در هیچ تیمی بازی کنم، حدود دو سال از فوتبال دور ماندم تا سرانجام تیم ترکیه ای کارتم را صادر کرد.
در آن مدت فقط با پرسپولیس تمرین می کردم و اجازه بازی نداشتم. البته باشگاه آنتای ازمیر راضی بود که آی تی سی من را برای هر باشگاهی به جز باشگاه پرسپولیس بدهد اما من که فکر می کردم آن ها به زودی دست از لجبازی برمی دارند، منتظر ماندم و حدود دو سال را از دست دادم. سرانجام باشگاه دالیان چین به من پیشنهاد داد و باشگاه آنتای ازمیر هم بلافاصله آی تی سی من را صادر کرد. به صورت قرضی از طرف تیم آنتای ازمیر ترکیه به دالیان چین رفتم. به دالیان که رفتم، شرایط خوبی داشتم. اما با ناراحتی از دالیان جدا شدم. دلیل جدایی ام اصلا ربطی به مسائل فنی فوتبال نداشت. ? ماه از حضور من در تیم دالیان چین می گذشت که هنوز هیچ دریافتی از این تیم نداشتم. به همین دلیل خواستم از این باشگاه جدا شوم.
رفتم دنبال شکایت و به کمک آقای عابدینی ??? هزار دلار گرفتیم و قرارداد را فسخ کردیم. قراردادم برای دو فصل، دو تا ??? هزار دلار بود که من نتوانستم بقیه این پول را از باشگاه چینی بگیرم. حقم ضایع شد و دلیلش هم این بود که خواستم معرفت خرج کنم. ا
گر همان اول لوطی گری ام گل نمی کرد و از این تیم شکایت می کردم، می توانستم حقم را بگیرم. ولی متاسفانه این کار را نکردم. جالب بود که پول همه بازیکنان را داده بودند و فقط من بودم که پولم را نگرفته بودم.
من تنها بازیکن ایرانی هستم که سابقه بازی در لیگ دسته اول چین را دارد. البته آقای حسن شیرمحمدی بازیکن قدیمی پرسپولیس هم در لیگ دسته دوم چین بازی کرده است. در باشگاه دالیان چین از نظر تغذیه مشکل داشتم. آن ها هر جانوری را که حرکت می کند می خورند. من هم سعی می کردم غذاهایی را بخورم که با سبزی و گوشت درست شده بودند. وقتی از تیم چینی جدا شدم دوباره به پرسپولیس رفتم و تا سال ???? در این تیم ماندم. سال های ???? و ???? را در تیم پاسارگاد تهران بازی کردم. سال های ???? و ???? را هم در تیم پیکان بازی کردم. بعد هم فوتبال را کنار گذاشتم.
بعد از این که به فوتبال ترکیه رفتم تقریبا فوتبال من دیگر هیچ وقت دیده نشد. دلیلش هم این بود که بازی هایم در ترکیه دیده نمی شد و وقتی هم که به ایران آمدم، چون مجوز بازی نداشتم و از فوتبال دور ماندم، همه فکر می کردند فوتبال من تمام شده است. وقتی هم که به چین رفتم دوباره بازی هایم دیده نمی شد و بعد که به ایران برگشتم دیگر سنم بالا رفته بود و با آن رضا شاهرودی که از چند سال قبل در ذهن مردم مانده بود فرق می کردم.
در تیم ملی بدون احتساب بازی هایی که در جریان تمرین برگزار می شود ?? مسابقه انجام داده ام.
این که می گویم بدن احتساب بازی های تمرین، به این دلیل است که بعضی ها، مسابقه های دستگرمی را هم از بازی های ملی خود می دانند. تازه آن موقع که من در تیم ملی بودم خیلی کم بازی تدارکاتی برگزار می شد. مثل الان نبود که تعداد بازی های ملی بالا باشد. آن موقع به جای این که با تیم های ملی کشورهای دیگر مسابقه بدهیم، در جریان تمرین با تیم های باشگاهی لیگ ایران مسابقه می دادیم. آن زمان به شکلی که الان اردو برگزار می شود اردو نداشتیم. آن موقع اکثرا در خوابگاه مجموعه ورزشی انقلاب بودیم. آنجا مثل هتل نبود. هر اتاق ? تا تخت داشت و بچه ها بیشتر با هم در ارتباط بودند. به همین دلیل هم بود که رفاقت ها در تیم ملی زمان ما خیلی بیشتر از تیم ملی فعلی بود. من در تیم ملی ? یا ? تا گل زده ام.
یکی از بهترین خاطره هایم در تیم ملی برای زمانی است که در مسابقه های انتخابی جام جهانی ???? فرانسه به استرالیا رفته بودیم تا با تیم ملی این کشور مسابقه بدهیم. جالب بود که بچه های ما استرس نداشتند و قبول کرده بودند که استرالیا تیم خیلی بهتری نسبت به ایران دارد. بی رودربایستی بگویم، فقط برای این رفته بودیم که کمتر گل بخوریم. خدا هم کمک کرد و با نتیجه ?-? رفتیم جام جهانی. یکی از عواملی که باعث شد ایران نبازد، همان تماشاگری بود که وارد زمین شد و تور دروازه را پاره کرد. چون استرالیا داشت فشار می آورد، وقتی او وارد زمین شد، فشار استرالیا کم شد و ما توانستیم بازی خودمان را انجام دهیم. همین مسابقه آخرین بازی ملی من بود. این از بدشانسی من بود که تا جام جهانی همراه تیم ملی بودم و وقتی نوبت به بازی در جام جهانی رسید، مصدوم شدم. دقیقا یک روز قبل از بازی با یوگسلاوی در جام جهانی و در شرایطی که در ترکیب اصلی تیم بودم، مصدوم شدم و حضور در جام جهانی را از دست دادم.



بازیکن پرسپولیس باید مثل گلادیاتور بجنگد، پارک که نیامده!
یادش بخیر، همه فیکس تیم ملی بودیم. سه ، چهار سال متوالی قهرمان شدیم، علی دایی حرف خوبی زد که همه می آیند و می روند ولی پرسپولیس می ماند. این بچه ها باید عظمت پرسپولیس را حفظ کنند. کاری نکنند که تماشاچی از سکوها قهر کند. البته این بچه ها هم مقصر نیستند، در اروپا از بچگی یاد می گیرند چطور حرفه ای رفتار کنند ولی ما اینجا چیزی به بازیکن یاد نداده ایم که توقع داریم. باید مسئولان به آنها بیاموزند و بعد از آنها انتظار داشته باشیم.
زمان ما خبری از پول نبود و بازیکن استقلال و پرسپولیس و تیم ملی به عشق و انگیزه دیگری بازی می کرد. برای ما پیراهن تیم و هوادار دو رکن اساسی بودند که باید برایشان جان می دادیم. بچه پولدار که فوتبالیست نمی شود. فوتبالیست ها همه یا بچه جنوب شهر هستند یا شهرستان که با هزاران محرومیت و زحمت بالا آمده اند. آن زمان چون انگیزه، پیراهن و مردم بودند، ما برای رفع ضعف هایمان خیلی تلاش می کردیم. خود من در هفته فقط یک صبح را استراحت می کردم و ? روز دیگر صبح ها اختصاصی تمرین می کردم تا نواقص فوتبالم را برطرف کنم. با اینکه آن زمان تمرینات ما آماتوری هم بود. الان من در استقلال، پرسپولیس، تیم ملی و حتی همین استیل آذین که بودم، حتی یک نفر را ندیدم که برای برطرف کردن ضعف هایش کار کند! یک مثال ساده؛ بازیکنی که به سطح ملی، استقلال و پرسپولیس می رسد، باید دو پا باشد. یا اگر راست پاست، پای چپش لااقل ??درصد راست باشد ولی ما بازیکن ملی داریم که پای چپش ?? هم نیست! نه می تواند شوت کند و نه سانتر، خب این ایراد را که مربی و باشگاه نباید برطرف کند. باید خود بازیکن برود کار کند تا پای چپش را قوی کند ولی هیچ کس نمی رود!
زمان ما در پرسپولیس آقای عابدینی بازیکنان را طبقه بندی می کرد و بازیکن ملی بیشتر از غیرملی می گرفت. حالا فاصله رقم زیاد نبود، مثلاً من سه میلیون بیشتر از بهروز رهبری فرد می گرفتم، آن هم بهروزی که بهترین دفاع لیگ بود ولی چون تیم ملی نبود، این فاصله رعایت می شد. خب معلوم است که بهروز و امثال او می رفتند کار می کردند و می دیدید فیکس تیم ملی و کاپیتان پرسپولیس هم می شدند اما حالا چه؟ بازیکن معمولی که جزو ??? بازیکن اول ایران نیست و حتی یک بار هم به تیم ملی دعوت نشده، در ?? سالگی ??? میلیون می گیرد! معلوم است که دیگر دل به کار نداده و پیشرفت نخواهد کرد چرا که فکر می کند همه چیز را بلد است و ضمناً دستمزدی معادل ملی پوشان گرفته!
وظیفه مدیر باشگاه است که مراقب حرمت پرسپولیس باشد و نگذارد شان آن پایین بیاید. بازیکن پرسپولیس باید هم سطح پرسپولیس بزرگ شود و بزرگ فکر کند وگرنه نباید بازوبند را به او بدهند تا روی مچ ببندد.
وقتی از فوتبال خداحافظی کردم به کلاس های مربی گری رفتم. مدرک مربی گری a آسیا را هم دارم. دو سال در تیم داماش مربی گری کرده ام و یک سال هم در کوثر تهران. هر دو آن ها در لیگ یک فوتبال ایران بودند و من هم در هر دو تیم، مربی بوده ام نه سرمربی.


روایت کتک کاری شاهرودی و دایی

شاهرودی از دعوایش با علی دایی در جام جهانی ?? حرف می زند و می گوید با او در گیری فیزیکی پیدا کرده است.
«غرور جوانی نگذاشت از مایلی‌کهن عذرخواهی کنم.»
این حرف رضا شاهرودی است که فلاش بکی به جام ملت‌های ???? می زند.همان جام معروفی که هنوز هم خیلی ها معتقدند شاهرودی آن را خیلی راحت از دست داد.خودش می گوید:«بله، ظهر ناهار خوردیم و عصر آخرین تمرین بود و شب هم پرواز به دبی. من دیرتر رسیدم سر تمرین و آقای مایلی‌کهن گفت لخت نشو. بعد از تمرین محمد پنجعلی و چند نفر دیگر از بزرگان زنگ زدند وساطت کنند، مایلی‌کهن گفته بود خودش زنگ بزند و عذرخواهی کند اما متأسفانه من جوان بودم و غرور بی‌جا داشتم، اشتباه بزرگی کردم که زنگ نزدم.» با هم صحبت آن خاطره معروف را هم می‌کنید؟»
شاهرودی در ادامه درخصوص مالدینی شدنش حرف می زند.آنجا که شماره ?? سرخپوشان را همه رضا مالدینی صدا می زدند.«من در خصوصی‌ترین محافل هم اهل فخرفروشی نیستم، اصلاً روی زبان من نمی‌چرخد که بگویم «من رضا مالدینی» هستم!خودم هم نمی دانم چطور این ماجرا سر زبان‌ها افتاد؟هنوز هم که سال‌ها از بازنشستگی‌ام می‌‌گذرد خیلی اوقات مردم می‌گویند «استیل تو را فراموش نکرده‌ایم.» آن زمان پیرمردها می‌گفتند مثل استیل من ندیده‌اند و شاید لطف خدا بوده که استیل من بعد از این همه سال در ذهن فوتبالدوستان بماند، این لقب هم از همان استیل می‌آید و شایعه هم که همیشه هست!»
کاپیتان سابق پرسپولیس یک بار دیگر خاطراتش را مرور می کند و پای علی دایی را پیش می کشد.خاطره دعوای مشهورش با دایی که در جام جهانی جام ?? پیش آمد!شاهرودی می گوید:«یک ماه از خانواده دور بودیم، فشار تمرینات ایویچ و استرس جام‌جهانی هم بود، کلاً اعصاب همه بچه‌ها خراب بود و آن اتفاق افتاد. بعدش سریع آشتی کردیم و تمام شد.ایویچ تمرین دروازه نزدیک گذاشت، دایی مهاجم تیم روبه‌رو بود و در صحنه‌ای برخورد ایجاد شد، او فحش داد و… درگیری شد دیگر!
البته این را قبول ندارم که شایعه شده دایی گفته بود من بازیکن بایرن‌مونیخ هستم؟نه‌بابا، بنده خدا از این غرورها نداشت.اما بزن بزن کردیم!
او مشت انداخت که به من نخورد ولی مال من خورد! بچه‌‌ها سریع جدایمان کردند. بعد از تمرین قرار شد مرا برگردانند ایران ولی بچه‌ها یکی‌یکی گفتند رضا برگردد، ما هم برمی‌گردیم. بعد قرار شد آشتی کنیم و تمام شد.»

__________________